مشخصات مجاهد شهید اختر مولوی (مادر میمنت)
محل تولد: همدان
شغل: معلم
سن: ۵۷
محل شهادت: کرمانشاه
زمان شهادت: ۱۳۶۷
رزم نسل اندر نسل، میراث مادران و فرزندان
«کجاست راز بقای آواز قناری بر شاخههای رهایی؟»
ایستاده، با دیدگان باز، خیره،
بهدقت مرگ در دقیقه انتخاب،
در برابر جوخه بهزانو پرسید:
«کجاست لحظه رفتن؟
کجاست حقیقت ماندن؟»
در آن دقیقه شجاع
که سرشت نیالوده کودکی تازه پا
را داشت
و الت هاب حقیقت را
در سرب نشسته در قلبش یافت
یکصد قناری برشاخه دستانش نشست
وقتی که بهخاک افتاد.
«خواهر مجاهد اختر مولوی یکی از شیرزنان شهید فروغ جاویدان بود که در سن 55سالگی پا در رکاب این نبرد گذاشت و با دلاوری و شجاعت بیمانندی شماری از دژخیمان دشمن را به خاک هلاک انداخت و خود در منتهای افتخار و سرافرازی جاودانه شد»
از گزارش نهایی ستاد فرماندهی ارتش آزادیبخش ملی ایران
مادران مجاهد هریک داستانی هستند ناگفته. با یک زندگی سراسر رنج و فدا. رنجهایی که هیچگاه نوشته نشدهاند و فداهایی که بسیارش برای بسیاری کسان ناشناخته است. از این رو مادران مجاهد تنها «مادران»ی نیستند که همسر یا فرزند و فرزندانی را به انقلاب تقدیم کرده باشند. در معرکه نبرد با وحشیترین ارتجاع خونریز این مادران خود یک پای رزم شدهاند. رزمی خونین و سخت که بسیاری از مدعیان و کبادهکشان دنیای سیاست و انقلاب را به تسلیم یا سازش و و خیانت وادار کرده است. از این رو، مادران مجاهد، زنانی انقلابی هستند شوریده بر ارتجاع که بنا برضرورت گاه عادیساز فرزندان خود در خانههای تیمی بودهاند و گاه سلاح برکف جنگیدهاند و گاه در پشت صحنه نبرد دشوارترین وظایف انقلابی را به عهده داشتهاند. آنان برخلاف یک تصور سادهاندیشانه و عمومی زنان راهگشایی هستند که از عهده حل پیچیدهترین تضادهای یک انقلاب همهجانبه برآمدهاند.
یکی از این شیرزنان شوریده بر ارتجاع آخوندی مادر قهرمانی است به نام اختر مولوی. مادری که در میان مجاهدین به مادر میمنت معروف است و همه کسانی که او را دیدهاند چهره مهربان و بیآلایش او را که آمیخته به فداکاریهای ناگفته بسیار بود به یاد میآورند.
مادر مجاهد اختر مولوی (مادر میمنت) زنی بود فرهیخته که در سال۱۳۱۰ در شهر همدان دیده بهجهان گشود. پس از پایان تحصیلات خود به کار آموزش روی آورد و ۲۰سال از عمر خود را صرف آموزش و آموزگاری به دانشآموزان شهرش کرد. کاری که با عشق و علاقه بسیار ادامه داد؛ تا این که آشنایی با سازمان مسیر زندگیاش را کاملا تغییر داد. مادر میمنت مانند بسیاری از دیگر از زنان میهنمان در جریان انقلاب ضدسلطنتی با سازمان و اهداف توحیدی آن آشنا شد.
از آنجا که مادر میمنت زنی فرهیخته و انقلابی بود این آشنای
مسعود در زمره دانشآموزانی بود که پس از پیروزی انقلاب ضدسلطنتی مشتاقانه در راه مجاهدین قدم گذاشتند. او قبل از ۳۰خرداد سال۶۰دستگیر شد. یکسال بعد آزاد شد ولی از طریق برادرش محمود، بار دیگر در ارتباط با سازمان قرار گرفت. مسعود طی مدت کوتاه قبل از دستگیری مجددش مأموریتهای متعددی را با موفقیت انجام داد و سرانجام در ۱۰مرداد۶۱ در حین شناسایی یکی از مهرههای اصلی رژیم با مزدوران درگیر شد و در اثر اصابت گلوله مجروح گردید.
او تا روز شهادت بهطور مستمر زیر شکنجه دژخیمان بود، چرا که در جواب سؤال حاکم ضدشرع که از او پرسیده بود آیا هنوز سازمان را قبول داری با قاطعیت فریاد زده بود: «آری».
مسعود قهرمان یک سال پس از دستگیری به جوخه تیرباران سپرده شد. خبر این شهادت ناگوار مادر را در مسیری که برگزیده بود مصممتر و قاطعتر کرد.
انقلاب ایدئولوژیک مجاهدین در سال۶۴، نقطه تحول کیفی مهمتری در زندگی مبارزاتی این زن فرهیخته و پاکباز بود. از آن پس بود که مادر میمنت همچون دیگر مجاهدان، با عزمی صدچندان در نبرد با رژیم خمینی به فعالیت پرداخت. مادر نیز از جمله مجاهدانی بود که با تمام وجودش و با شوری فراوان پا در مسیر مریم پاک رهایی نهاد.
۵ماه پس از تأسیس ارتش آزادی، مادر میمنت که ۵۶ ساله شده بود. خواهان پیوستن به ارتش آزادیبخش میشود. او در نامهیی در اینباره مینویسد:
«اگر ممکن است مرا به قرارگاه های رزمی بفرستید که هرچه زودتر در سنگر افتخارآفرین مجاهدین با یزید زمان، خمینی ضدبشر، بجنگم. با افتخار به این انتخاب خویش و با آرزوی شهادت در رکاب رهبران عقیدتیم، واقعا برایم شب قدر است. آنموقع دلم میخواهد با یاران امام حسین به جنگ رودرروی رژیم ضدبشری خمینی بروم».
به این ترتیب، مادر مجاهد اختر مولوی وارد سازمان کار ارتش آزادیبخش شد و تا لحظه شهادت در کنار رشیدترین فرزندان مردم ایران به رزم جانانهاش ادامه داد.
آخرین صحنه رزم او، عملیات فروغ جاویدان بود. این شیرزن قهرمان مجاهد خلق در سنگرها دوشادوش فرزندان دلاورش علیه پاسداران و مزدوران خمینی، جانانه جنگید و سرانجام در شمار جاودانهفروغهای آزادی، به کهکشان شهیدان پیوست.
سهروز پس از شهادت مادر، فرزند مجاهدش محمود میمنت در زندان گوهردشت حلقآویز شد. محمود متولد سال ۱۳۳۹ و دانشجوی معماری دانشگاه ملی بود. او پس از پیروزی انقلاب ضدسلطنتی بههمراه مادرش به مجاهدین پیوست. در سال۶۱ دستگیر شد و تا سال۶۵ در اوین بهسر برد. پس از آزادی بلافاصله برای خروج از کشور اقدام کرد ولی سهماه بعد، در حین خروج از کشور دستگیر شد و عاقبت در جریان قتل عام ۳۰هزار زندانی سیاسی درسال۶۷ به شهادت رسید.
نامه مادر مجاهد اختر مولوی به مریم رجوی به مناسبت انقلاب ایدئولوژیک
به نام خدا
و به نام خلق قهرمان ایران
مریم، دختر عزیزم که اینک خود مادر عقیدتی همه ما هستی، سلام و درود خدا برتو باد. و این ازدواج انقلابی و توحیدی بر تو و مسعود و بر همه مجاهدین و مردم ایران مبارک باد.
هرروز و هر ساعت از خدا میخواهم که همان طور که خودم در این سن و سال از قعر چاه جامعه خمینیزده به رهبری مسعود نجات یافتم. از این به بعد تمام خلقمان به رهبری شما و مسعود نجات یابند. همان طورکه اشرف برای رهبرمان مسعود دعا کرد که خدایا کمکش کن که خلقی را از شکنجه و اعدام و اسارت و بردگی نجات بخشد و این کشتی توفانزده ایران را به ساحل نجات برساند. من هم دعا میکنم خدایا به مسعود و مریم کمک کن که خلقی را از شکنجه و اعدام و اسارت و بردگی نجات بخشند.
ضدانقلاب غالب و مغلوب ـ این دشمنان خدا و خلق ـ هریک آن چه را شایسته خودشان است ، درباره تو میگویند. اما تو به سمبل فداکاری در راه نجات انسان ها تبدیل شدهای. مریم، تو قدم در یک مرحله تکاملی وکیفی گذاشتهای که حقا یک انقلاب کبیر ایدئولوژیک نام گذاشته شده. در این صورت دیری نخواهد گذشت که تأثیرات درخشان و مثبت آن فراتر از سازمان همچون آفتابی درخشان جامعه ارتجاعزده را زیر پرتو خود خواهد گرفت و تفکرات ارتجاعی شاهی و خمینیگرایانه را که سال هاست برملت ما سایه افکنده، به آتش خواهد کشید و بذر انقلاب رهاییبخش را در ایران خواهد افشاند.
قلمم یارای توصیف شما را ندارد؛ زیرا عمری از من گذشته است. ولی حقیقت شما را با گوشت و پوست لمس میکنم. وقتی ویدئوی مراسم عید را نگاه میکردم، همسر یکی از شهدا از طرف شهدا به مسعود تبریک گفت ومسعود پرسید با چه تبیینی میگویی؟ او در آنجا چیزی نگفت ولی من میگویم که این را از روی شناختی که شهدا از مسعود داشتند، میتوان بیان کرد. مثلا یکی از بچههای شهید «رضا راتبی» را که من در پایگاه ها با او بودم به یاد میآورم. بعضی اوقات من با او تردد میکردم و او میگفت: مامان! کارهای خداوند بیحکمت نیست و روی زمین باید حجتی باشد و اگر همه ما برویم مسعود باید باشد. موقعی که از مسعود برای من حرف میزد خیال میکردی که داخل ماشین نیست. و گویا در حال پرواز است و واقعا مانند پروانه به دور شمع میچرخید. او خودش را فدا کرد و با آن علاقهیی که به خدا و خلقش داشت، میگفت باید مسعود بماند. یک روز، یکی از مسئولین را به پایگاه ما آورد و همه را جمع کرد و گفت اگر همه ما از بین برویم مهم نیست، ولی این باید زنده بماند. همین طور چند شهید دیگر که من میشناختم مثلا فرمانده شهاب را به خاطر میآورم، همگی مسعود را چنین میشناختند. همینطور همه شهدای میلیشیا. میلیشیایی که روزی چندین بار به زیر شکنجه میروند و دژخیمان به آنها میگویند، توهین کنید، و آنها سکوت میکنند و چیزی نمیگویند ، حتی لب از لب باز نمیکنند. بالای دار میروند و میگویند: «درود بر رجوی» آخر بیجهت نیست. اینها همه به خاطر شناختی است که در قلبشان از مسعود دارند. کاش حالا میبودند و شاهد این همه تحول بودند. گرچه این اقدام هم در ادامه راه همان هاست. انشاالله که این مشعل فروزان که همچنان شعله میکشد، به زودی مرداب گندزده شاهی و خمینی را بخشکاند وبذر یکتاپرستی و نفی استثمار و استبداد و استعمار را در ایران بیفشاند.
الیس الصبح بقریب، آیا صبح پیروزی نزدیک نیست؟
بار خدایا به من صلاحیت و توفیق تبعیت از رهبری مسعود و مریم را عطا کن
مرگ بر خمینی ـ درود بر رجوی
مادر ـ اختر مولوی
وصیتنامه مجاهد شهید اختر مولوی (مادر میمنت)
بسمالله الرحمن الرحیم
بهنام خدا و بهنام خلق قهرمان ایران
و بهنام شهدای والامقام.
نمیدانم از کجا شروع کنم. ولی دلم میخواهد بدون مقدمه هرچه در دل دارم بگویم. الان در شرایطی این وصیتنامه را مینویسم که در عرض دو روز گذشته 200نفر از بهترین فرزندان این خلق بهدست دژخیمان خونآشام و جلاد و سفاک خمینی به جوخههای اعدام سپرده شدهاند. در این لحظه احساس میکنم که کلمات به هیچوجه نمیتواند عمق نفرت و کینه و خشم درونی مرا نسبت به این فرعونیان زمان نشان دهد و شدت عشق و علاقهیی را که نسبتبه سازمان مجاهدین و تکتک اعضا و هواداران پاک و صدیق آن دارم، بیان کند. بگذار شکنجه کنند، دختران دوازده، سیزده ساله، زنان باردار، جوانان برومند، مردان و زنان پیر را اعدام کنند. بله این ضحاک زمان برای ادامه حکومتش روزی 100مجاهد خلق را کشته و از خون آنها تغذیه میکند. واقعا تاریخ چنین جنایتکاری را بهیاد ندارد. غافل از اینکه مجاهدین درختی کاشتهاند که چنان ریشه دوانده، که هرقدر شاخ و برگ آنرا بزنند، دوباره رشد خواهد کرد. در مقابل، درخت پوسیده خمینی سرانجام نابود خواهد شد.
با ما در كانال تلگرام پيشتازان راه آزادي همراه باشيد
Telegram.me/shahidanAzadi
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر